نقد محمدمهدی مجاهدی بر سخنان مصطفی ملکیان پیرامون فقر و تبعیض

نقد محمدمهدی مجاهدی بر سخنان مصطفی ملکیان پیرامون فقر و تبعیض

در این سخن‌رانی متأثر کننده از جناب آقای ملکیان، آن حکایت از پابرهنگی حسنین علیهما‌السلام در عهد خلافت علی علیه السلام به دلیل نا‌همخوانی تاریخی عناصر روایت،‌نمی‌تواند درست/ دقیق باشد. حضرت فاطمه ۲۵ سال پیش از آن‌که حضرت علی به خلافت برسد، درگذشته بود.
در زمان خلافت حضرت علی هم از حسنین سن‌وسالی گذشته بود.
بنابراین، اصل این روایت تاریخی، یا به دوران حیات حضرت فاطمه و چه‌بسا پیش از درگذشت پیامبر مربوط می‌شود، که در این صورت هنگام وقوع این ماجرا حضرت علی خلیفه نبوده است، یا این‌که ماجرا در دوران خلافت ایشان بوده است که در این صورت، اصلاً ربطی به حسنین و حضرت فاطمه ندارد، و محتملا به دیگر هم‌سران و دیگر فرزندان حضرت علی پس از حضرت فاطمه مربوط می‌شود — سلام الله علیهم اجمعین.

اما گذشته از اشکالی که در این روایت تاریخی هست، مشکلی اساسی‌تر در روش تحلیل ایشان، یا به تعبیر دیگر، در درایت این روایت، هست، و آن این که گویی به نظر ایشان شکل و قالب رفتارها (behaviours) و کنش‌های (acts) سیاسی و دینی در اجتماعات (Gemeinschaften / communities) ماقبل شکل‌گیری جامعه‌ی مدرن و دولت مدرن، عینا در دوران مدرن و درون دولت مدرن و جامعه‌ی مدرن (Gesellschaften / societies) قابل تکرار است، و دومی را بر اساس الگوها و منطق اولی، هم می‌توان فهمید و تبیین کرد، و هم می‌توان سامان داد و اداره کرد. به بیان دیگر، گویی مثلاً الگوهای حکمرانی جامعه‌ی صدر اسلام در چارچوب دولت‌-‌ملت‌های مدرن قابل تکرار اند، چه برای فهم و تبیین، چه برای اداره و سامان‌دهی و تغییر روندها و روال‌ها.

متأسفانه پیش‌فرض مشترکی میان بسیاری از علمای ما رایج است — اعم از این که سنتی باشند یا متجدد، پاس‌دار تدین سنتی باشند یا منتقد آن، روشن‌فکر دینی باشند یا غیر آن — که ریشه‌ی این سوء برداشت‌‌ها از امر سیاست و حکومت است: نزد بسیاری از ما، جامعه و سیاست و حکومت و شؤون آن‌ها اکنون در دهه‌ی دوم قرن بیست‌ویکم هنوز که هنوز است امتدادی بی‌گسست از همان جامعه و سیاست و حکومت و شؤون آن‌ها در دوران پیشامدرن است، آن هم بر وفق روایات تاریخی یا بازسازی‌های کلامی از زندگی قبائلیِ عرب مکه و مدینه در خلال چند دهه‌ای پیش و پس از بعثت پیامبر اسلام علیه السلام.

این پیش‌فرض نادرست متأسفانه چندان درونی شده است و به‌سنگینی در بن بینش سیاسی و اجتماعی بسیاری از ما نشسته است و بر شناخت ما از جهان درون و پیرامون ما حکم‌ می‌راند، که تشخیص آن و بازاندیشی نقادانه در آن بسیار دشوار شده است.

اگر از این خطای تحلیلی بگذریم که تفاوت تراز زندگی اعضای جامعه را (که امری است نه زدودنی و نه لزوما مذموم) با تبعیض (که هم زدودنی است و هم مذموم) یکی می‌گیرند، و باز اگر از ناسازگاری‌های درونی این روایت تاریخی در مورد پابرهنگی حسنین علیهماالسلام در دوران خلافت علی علیه السلام، که جناب ملکیان نقل کرده‌اند، بگذریم، پیام اصلی سخن ایشان ظاهرا یک نکته‌ی مؤکد و مکرر بیش نیست: تراز زندگی حاکمان و نزدیکان ایشان باید با تراز زندگی فقیرترین افراد جامعه هم‌سان باشد، تا فقرا با نظر کردن به تراز زندگی ایشان تسلی روانی بگیرند و رنج تفاوت تراز زندگی خود با تراز زندگی دیگران را آسان‌تر تحمل کنند.

خوب، این نسخه شاید در «اجتماعی» قبیله‌ای با مناسباتی بسیار بدوی می‌توانسته است تا حدودی مؤثر افتد، خصوصا با فهمی که از عدالت به معنای مساوات داشتند، اما واقعیت این است که در ساختار «جامعه» و دولت‌‌-‌ملت مدرن، با تفکیک قوا و تقسیم وظایف و کارکردها و جاری شدن امور در جویبار نهاد‌های سیاسی و اجتماعی، شکل و سبک و شیوه‌ و تراز زندگی خصوصی حکم‌رانان (از جمله سر و وضع و جامه و مرکب و منزل‌شان)، امری به‌شدت حاشیه‌ای و فرعی و بی‌اهمیت شده است. در برابری‌طلبانه‌ترین اشکال دموکراسی هم (مثل آن‌چه در هلند و کشورهای اسکاندیناوی جاری است) در ضمن تمهید نظام تأمین خدمات عمومی و رفاه اجتماعی (خصوصا با وضع مالیات‌های پلکانی، ارائه‌ی آموزش پرکیفیت مهارت‌‌های متنوع زندگی، تضمین شفافیت و انضباط مالی)، تفاوت‌های باقی‌مانده در میان تراز ‌های زندگی گروه‌‌های مختلف مردم با یک‌دیگر نه از راه تشویق کردن اغنیا به خودفقیرنمایی، بل‌که از راه منطقی و معقول و آسان کردن شیوه‌ی زیست صرفه‌جویانه، پر یا «پوشانده» می‌شود.

متأسفانه این نگاه حاکم‌مدارانه به سیاست و حکومت، نه‌تنها زمینه‌ی سربرآوردن اندیشه‌های سیاسی فردمحورانه شده است، بلکه هم‌چنین زمینه‌ی سوء استفاده‌های مردم‌فریبانه‌ی بسیاری نیز شده است، از حکومت‌هایی فاسد نظیر حکومت چاوز گرفته تا اقران او در اقطار عالم که نان و پنیر می‌خوردند و بر بوریا می‌خفتند و مردم را هم‌زمان به خاکستر می‌نشانند.

پرداختن به اوصاف و افعال و رفتارهای حاکمان عهد کهن و الگوبرداری از آن‌ها، چه در نقد حاکمان امروزی، چه برای تکرار آن الگوها، بیش از آن که روشن‌گر باشد، راه‌زن است. نه می‌توان و نه باید یزید و معاویه را در نقد حاکمان امروزی مشابه سازی کرد. چنان‌که، نه می‌توان و نه باید انتظار داشت روش و منش حاکمان امروزی در چارچوب‌های رفتاری و کنشی سلیمان و داود و پیامبر و علی علیهم‌السلام خوانا و گویا باشد یا بشود.

ما هم‌چنان باید به خود و هم‌راهان‌مان دائما یادآوری کنیم که پرسش بنیادین سیاست اکنون سده‌ها ست دیگر این نیست که «چه کسی» باید حکم‌رانی کند و حاکم چه خصوصیات و خصلت‌‌های فردی و اجتماعی‌ای باید داشته باشد، بلکه این است که مسؤولان اداره‌ی امور سیاسی و اجتماعی «چگونه» باید حکم‌رانی کنند. و این چگونگی حکمرانی، باز نه وصف افعال و رفتارهای مسؤولان، که وصف نهاد‌ها و ساختارها و روال‌هایی است که قدرت را تولید، محافظت، مهار و توزیع می‌کنند و جهت می‌دهند، و «مسؤولان» در آن چارچوب‌ها به کار ‌گمارده می‌شوند، و رفتار و کردار و کنش‌شان با معیارهای سامان‌بخش آن نهادها و ساختارها و روال‌ها سنجیده و ارزیابی می‌شود.

سخن جناب ملکیان و سخن بنده اصلا بر سر «امتیازهایی بالادستی و فراقانونی» نیست. سخن ایشان بر سر این است که برای رفع همان «احساس» ناخوش‌ایند راه درست چیست. عرض بنده این است که خودفقیرنمایی اغنیا در جوامع جدید، نه‌تنها مطلقا چنین کارکردی ندارد، بلکه به‌آسانی می تواند در ذیل تظاهر طبقه‌بندی شود که رذیلتی است ضد شفافیت، وشفافیت یکی از کانونی‌ترین ارزش‌های سیاست مدرن است. در کشورهای حوزه‌ی اسکاندیناوی یا در هلند، سوار اتوبوس و مترو شدن مسؤولان کشور یا رفت‌وآمد ایشان با دوچرخه هم مطلقا از باب هم‌دردی با فقرا یا خودفقیرنمایی نیست. نظام رفت‌وآمد شهری در برخی کشورهای شمال و غرب اروپا طوری مهندسی شده است، یعنی نظام شهرسازی طوری است، که در اغلب موارد استفاده از وسایط نقلیه‌ی عمومی یا دوچرخه یکی از معقول‌ترین (امن‌ترین، سریع‌ترین، ارزان‌ترین) راه‌های ممکن برای رفت‌وآمد است، برای همه. این مسؤولان متروسوار و اتوبوس‌سوار و دوچرخه‌سوار پیش و پس از مسؤولیت‌شان هم همین‌طور اند و این اقدام‌شان برای خودفقیرنمایی نیست، بکه نشانی است از پیمودن همان راهی که عرض کردم:
«منطقی و معقول و آسان کردن شیوه‌ی زیست صرفه‌جویانه.»

مردم در این کشورها «تفاوت» تراز زندگی را کاملا به رسمیت می‌شناسند. اما احساس «تبعیض» نمی‌کنند، و این نه به دلیل اسکوترسواری، دوچرخه‌سواری، متروسواری، یا اتوبوس‌سواری مسؤولان‌شان است، بلکه به دلیل کارآمدی نظام تأمین رفاه اجتماعی، شفافیت، پاسخ‌گویی، و دیگر سازوکارهای دموکراتیک در یک نظام رفاهی است.

بنابراین، محل سخن، اولا، اصل مطلوبیتِ زدودن یا کاهش آن احساس دردناک یا پذیرفتنی کردن آن نیست. محل بحث راه حصول این‌‌ها ست.
ثانیا، به نظر من این سخن تا جایی درست است که مربوط به تفاوت باشد. تفاوت نازدودنی را باید پذیرفت ولی نباید از آن رنج برد. بلکه باید کاری کرد که سبب رنج دیگران هم نشود.
ثالثا، با جناب آقای ملکیان مخالف ام که «تبعیض» را باید تحمل کرد یا باید برای مردم تحمل‌پذیر کرد. این تبعیض همان دردی است که تمام علوم انسانی و اجتماعی پس از مارکس بسیج شده‌اند تا علاجش کنند. تبعیض را باید زدود. تبعیض را باید به یاد مردم آورد. تبعیض را باید در مرکز توجه و حساسیت اجتماعی و سیاسی گذاشت. تبعیض ام‌الرذایل است. اگر مردم از ان غافل اند، باید آنان را نسبت به تبعیض هشیار کرد.

نقد نیچه نشان داد که چنین فهمی از اخلاق، یعنی تحمل‌پذیر کردن رنج و ضعف و دردی که ازجمله ناشی از تبعیض است، ریشه‌ در درکی مسیحی و به‌شدت فردگرایانه و درون‌گرایانه از اخلاق دارد. اخلاق به این معنا یعنی اخلاق ضعفا، اخلاق ضعیف‌پرور و ستم‌گر پرور. اخلاق مدرن سیاسی و اجتماعی که خصوصا با کوشش‌های مارکس و نیچه و وبر بنیان گذاشته شد، یک سره در نفی این برداشت از امر اخلاقی است. تبعیض را باید زدود، نباید تحملش کرد یا تحمل‌پذیر. تحمل‌پذیر کردن تبعیض بزرگترین ظلم است. بخشی از همان افیون توده‌ها ست.

در نیت خیرخواهانه و رویکرد بشردوستانه‌ی جناب ملکیان ذره‌ای تردیدی ندارم. تأکید بر فقر و تبعیض در سخن ایشان هست، اما بر تفاوت نه. فقر و تبعیض اشکالی از تفاوت اند. سخنان ایشان تا نیمه‌های این فایل صوتی بر فقر و رنج ناشی از آن متمرکز است و استدلال می‌کنند که حاکمان رنج ناشی از احساس فقر تهی‌دستان را می‌توانند با به رخ نکشیدن دارایی‌هایی‌شان کم کنند، و باید چنین کنند.

باید توجه کرد که فقر می‌تواند ناشی از انواع ستم باشد،‌ از جمله ناشی از ام‌المظالم یعنی تبعیض. در این صورت نباید آن را مخفی کرد یا رنج ناشی از آن را التیام داد. بلکه باید به مردم آگاهی داد تا برای رفع تبعیض هشیارانه اقدام کنند. فقر البته می‌تواند ناشی از عوامل دیگر از جمله تنبلی و بی‌مسؤولیتی باشد، یا ناشی از انحراف‌های روانی-اجتماعی مثل اعتیاد باشد، یا ناشی از کار افتادگی و عوامل خارج از اختیار فرد باشد. که باز حکم هرکدام متفاوت است.

سخنان ایشان از نیمه‌های این فایل صوتی به بعد اما از محور فقر به محور تبعیض منتقل می‌شود ولی باز هم‌چنان استدلال می‌کنند که با خودفقیرنمایی می‌شود و بلکه باید احساس تبعیض را نزد فقرا از بین برد. این سخن هم به نظر من به دلایلی که عرض کردم، درست نیست.

.


.

نقد سخنان مصطفی ملکیان پیرامون فقر و تبعیض

نویسنده: محمدمهدی مجاهدی

.


.

یک نظر برای “نقد محمدمهدی مجاهدی بر سخنان مصطفی ملکیان پیرامون فقر و تبعیض

  1. سلام
    اولین باری است که نقدی به سخنان آقای ملکیان میشنوم که آنرا وارد می یابم.
    البته گمان نکنم آقای ملکیان اکنون نیز اینگونه فکر کنند. احتمالا فاصله حدود ربع قرن آن سخنرانی تا امروز رمز فهم این خطای فکری استاد است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *