خصایص زندگی عاریتی از منظر هایدگر

خصایص زندگی عاریتی از منظر هایدگر

۱_ خصیصه اول: ما به وراجّی و یاوه‏گویی مبتلا شده‏ایم. وراجّی چه نوع سخنی است؟ سخنی است که در آن خود سخن گفتن مهم است نه محتوای سخن. اینکه می‏گویند در شب‏نشینی‏ها وراجّی می‏کنیم، یعنی چه؟ یعنی اصلاً مهم نیست چه می‏گوییم، مهم این است که داریم چیزی می‏گوییم. به تعبیری، خود حرف زدن موضوعیت پیدا کرده با اینکه باید طریقت داشته باشد و از طریق سخن گفتن چیزی انتقال یابد. در واقع، ما دائماً در زندگی خودمان جمله‏ها، گزاره‏ها و باورهایی را از دسته‏ای می‏گیریم و به دسته دیگری انتقال می‏دهیم (انتقال اطلاعات ناآزموده از دیگران به من و از من به دیگران)در این صورت یاوه‏گویی همه زندگی من و شما را تشکیل داده است.

?در حقیقت ما از پدران، مادران، مربیان، افکار عمومی، رادیو، تلویزیون، مطبوعات و رسانه‏های جمعی چیزهایی را شنیده‏ایم؛ بعد هم همین‏طوری که شنیده‏ایم به دیگری انتقال می‏دهیم، بدون اینکه قبل از این انتقال، بررسی کنیم و ببینیم آیا این مطالب درستند یا نادرست. گویی ما فقط و فقط دستگاهی هستیم که از سویی گیرنده چیزهایی است که شما به من می‏دهید و از سوی دیگر فرستنده همان چیزها به دیگری است و من تنها در این وضعیت گیرندگی و فرستندگی به سر می‏برم. ایشان ادامه می‏دهد: درواقع، ما هم در گرفتن و هم در فرستادن لذت خاصی احساس می‏کنیم و همین لذت باعث شده که کلّ زندگی ما دچار این حالت شود. (حالا تأمل کنید که آیا شما اینگونه نیستید؟)

?شما از دوران کودکی تا الان چیزهایی از پدران، مادران، معلمان و مربیان و… فرا گرفته‏اید. امروز و فردا هم که معلم و پدر و مادر و… می‏شوید همان چیزها را به فرزندانتان و متعلمان و متربیان خود انتقال می‏دهید. آیا این وسط معلوم شد که اینهایی که گرفته‏ بودید کدامش حق بود کدام باطل یا نه، فقط گرفتید و لذتی بردید و بعد بدون تأمل و مداقّه به دیگران می‏دهید و لذتی دیگر خواهید برد.

۲_ خصیصه دوم: ما از مرحله یاوه‏گویی و وراجّی به مرحل‍ه سرک کشیدن، بوالفضولی و ناخنک زدن می‏رسیم. بوالفضولی یعنی به محض اینکه چیزی را شنیدم و وارد ذهنم شدــ‏چون بنا بر این نبود که آن را بیازمایم ــ فوراً می‏گویم چه چیز دیگری دارید؟ یعنی با وجود اینکه هنوز مطلب اول را دریافت نکرده‏ام و وارد هاضمه و فهم من نشده باز دنبال چیز جدید می‏گردم. از این نظر است که همه ما به زبان حال و قال می‏گوییم: «تازه چه خبر؟» و یکی نیست به ما بگوید با کهنه‏هایش چه کرده‏اید که دنبال تازه می‏گردید؛ مگر کهنه‏ها چه هنری برای شما داشتند که حالا باز هم طالب تازه‏ها هستید؟ پس سرک کشیدن یعنی عاشق نو بودن. مثلاً، شما کتابی نوشته‏اید و من با خواندن آن باورهای شما را به خود انتقال می‏دهم، اصلاً هم دقت نمی‏کنم آیا درست است یا نه اما تا به شما می‏رسم می‏گویم: آقا اخیراً کتاب جدیدی منتشر نکرده‏اید؟ یکی نیست بگوید: خوب، کتابهای قبلی را که خواندی کدامش حق بود و کدامش باطل؟!

?بنابراین نوجویی خصلت انسانهایی است که زندگی عاریتی دارند؛ و به لحاظ همین خصلت است که از این متفکر به آن متفکر، از این مکتب به آن مکتب می‏لغزیم؛ و اصلاً‌مکث نمی‏کنیم این مکتبی را که تا الان قبول داشته‏ایم آیا درست است یا نادرست.

?از این لحاظ هم هست که اگر شما از من بپرسید: «خدا وجود دارد یا نه؟» من با کمال مباهات و افتخار می‏گویم که در این باب نُه قول وجود دارد؛ یعنی من نمی‏دانم خدا هست یا نه، ولی نُه قول در این باره شنیده‏ام. در حالی که بحث بر سر این نبود که چند تا قول وجود دارد، بلکه شما می‏خواستید بدانید در عالم واقع خدایی هست یا نه. می‏دانید چرا چنین پاسخ می‏دهم؟ چون من به جای اینکه وقتی یکی از اقوال را شنیدم حسابش را به لحاظ شخصی با خودم تسویه کنم ــ که بالاخره درست است یا نادرست ــ فوری گفتم: حالا کاری نداریم که درست است یا نادرست، بالاخره این یک قول بود، قول دوم چیست؟ و همین‏طور تا قول نهم بدون هیچ مداقّه و تأملی بر روی آنها پیش رفتم.

۳_ خصیصه سوم: سردرگمی و گیجی است یعنی نمی‏دانم در چه جهانی به سر می‏برم. مثلاً نمی‏دانم آیا جهان هدفدار است یا بی‏هدف؛ نمی‏دانم در جهان با خدا به سر می‏برم یا بی‏خدا؛ نمی‏دانم جنگ بهتر است یا صلح؛ اما در عین حال می‏دانم که درباره هر یک از این پرسشها اقوال زیادی هست و می‏توانم همه را برای شما توضیح دهم. در واقع، ما از نظر فکری تلوتلو می‏خوریم. چرا؟ چون در مورد هیچ چیز خودمان تصمیم نگرفته‏ایم و تنها وسیله‏ای برای انتقال نظریات بوده‏ایم. به تعبیر دیگر، باورها همین‏طور به ما می‏رسند و از ما به دیگران انتقال می‏یابند و چون ما شهوت شنیدن و گفتن داریم، در اثر اعمال این شهوت به گیجی فرورفته‏ایم؛ یعنی هیچ رأی شخصی قابل دفاعی نداریم.

?مثال دیگری بزنم: من به کسی می‏گویم: فلانی! می‏خواهم در باب فلان موضوع تحقیق کنم. می‏گوید: بیا برویم پای اینترنت. می‏رویم و می‏بینیم که ۸۰۰ کتاب، ۹۰۰۰ مقاله و هزاران هزار پرونده وجود دارد. می‏گوید: بفرما و افتخار هم می‏کند که مرا در جریان اینها قرار داده است. در حالی که من در میان این تلنبار کتاب، رساله و مقاله نمی‏خواستم ببینیم چه نوشته‏هایی در باب اینکه «الف ب است یا نه؟» وجود دارد، بلکه می‏خواستم بدانم «الف ب است یا نه؟». در واقع، به جای اینکه سخن ما درباره واقعیتها باشد، درباره سخنانی است که درباره واقعیتها گفته شده و اصلاً از این سخنان به خود واقعیت انتقال نیافته‏ایم.

?این تلوتلوخوردن فکری که هایدگر از آن به سرگیجه، گمگشتگی و گیجی تعبیر می‏کند؛ وقتی برای انسان حاصل می‏آید که به جای اینکه خودش با واقعیتها سر و کار پیدا کند، فقط با باورهای دیگران درباره واقعیت سر و کار دارد.

?حال اگر دقت فرموده باشید می‏بینید این سه مرحله در همه ساحتهای زندگی وجود دارد، حتی در زندگی روزمره. مثلاً، اگر به شما بگویم: به چه دلیل باید با قاشق و چنگال غذا خورد؟ می‏گویید: خوب گفته‏اند باید اینطوری غذا بخورید. اگر بپرسم به چه دلیل پسران باید خواستگاری دخترها بروند؟ می‏گویید: خوب دیگه، این جور گفته‏اند! چرا آدم باید در مجلس ترحیم شرکت کند یا اصلاً چرا باید سر جنازه رفت؟ خوب باید رفت دیگه! مردم از جشن و شادی خوششان می‏آید، شما هم خوشتان می‏آید؟ خوشم نمی‏آید، ولی چون زشت است پیش مردم بگویم از جشن خوشم نمی‏آید طوری زندگی می‏کنم که گویی از جشن و شادی لذت می‏برم!

?بنابراین خودتان نمی‏دانید چرا باید فلان کار را بکنید چون برای شما چیزی روشن نیست و هنوز در آن سه فرآیند به سر می‏برید و طبیعتاً به راحتی می‏توان شما را از این سو به آن سو کشاند؛ و چون تا الان چیزی را که به شما گفته‏اند، بدون دلیل قبول کرده‏اید طبعاً فردا که چیز دیگری بگویند آن را هم بدون دلیل قبول می‏کنید ولو خلاف چیز قبلی باشد.

?هایدگر در ادامه بحث خود در این باره می‏گوید: یکی از ویژگیهای انسانهای عاریتی این است که چون هیچ چیزی در آنها ریشه ندارد، همه چیزشان بر اساس حدس و گمان است.من در اینجا به یاد این آیه قرآن می‏افتم که می‏فرماید: «إِنْ هُمْ اِلاَّ یخْرُصُونَ»[انعام: ۱۱۶] یعنی فقط حدس می‏زنند؛‌یا در جایی دیگر می‏فرماید: «إِنْ هُمْ اِلاَّ یظُنُّونَ» [بقره: ۷۸]، «إِنَّ الظَّنَّ لایغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیئاً»[یونس: ۳۶] یعنی اینها گمانی‏اند. (گمان آن است که از درون شما نجوشد).

.


.

خصایص زندگی عاریتی از منظر هایدگر

مصطفی ملکیان

منبع: زندگی اصیل و مطالبه دلیل

.


.

2 نظر برای “خصایص زندگی عاریتی از منظر هایدگر

  1. همه این خصوصیات که گفته شد ویژگی خود هایدگر هستش که هزاران صفحه نوشته بی محتوی بی معنی مهمل و بی سرو ته از خودش به جا گذاشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *