واکنش رضا بابایی به سخنان آیت الله جوادی آملی پیرامون ربا و بانک

واکنش رضا بابایی به سخنان آیت الله جوادی آملی پیرامون ربا و بانک

رضا بابایی: “سخنی با استادم، آیت الله جوادی آملی”

آیت الله جوادی آملی فرموده‌اند: «حقوق کارمندان بانک‌های ربوی حرام است، زیرا حقوق حلال در برابر کار حلال گرفته می‌شود.»

من چند سال شاگرد آیت الله جوادی آملی بودم و گواهی می‌دهم که ایشان، انسانی است عزیز و بزرگوار. این‌گونه سخنانشان هم من را شگفت‌زده نمی‌کند؛ چون می‌دانم که جنابشان، مانند اکثر هم‌قطارانشان، دربارۀ ماهیت پول و ربا و مناسبات اقتصادی، درکی شبیه مسلمانان صدر اسلام از کارکرد‌های درهم و دینار دارند. ربا، به معنایی که در قرآن آمده و تحریم شده است، هیچ ربطی به بهره‌های بانکی در نظام‌های اقتصادی جدید ندارد؛ چون کارکرد پول و ماهیت اقتصاد، در ۱۴۰۰ سال گذشته، چنان دگرگون شده است که به هیچ وجه نمی‌توان مسئولیت‌های درهم حجاز را در عصر رسالت، با ریال ایران یا دلار آمریکا در دنیای جدید یکسان انگاشت. اشتراک این دو – به‌اصطلاح اهل منطق – لفظی است. حتی اگر این پول، همان پول باشد و بهرۀ بانکی در روزگار ما، همان ربای حرام باشد، حذف بهرۀ بانکی( شما بگویید: ربا) گام آخر در اصلاح نظام اقتصادی دنیا است، نه قدم اول. یعنی تا کل سیستم اقتصادی دنیا دگرگون نشده و معنا و کارکرد سرمایه تغییر اساسی نیافته و کلمۀ تورم از قاموس لغات بشر بیرون نیامده است و بنگاه‌های اقتصادی در سرتاسر دنیا تغییر کاربری نداده‌اند، نمی‌توان سخن از حذف بهره یا ربا به میان آورد. حذف بهره به بهانۀ تحریم ربا در قرآن، باید پس از حذف تورم و تغییرات اساسی در نظام پولی جهان و ایران باشد و تا آن هنگام، نمی‌توان بانک را از زندگی انسان شهری حذف کرد. اگر راه‌حل یا تدبیری دارید، تورم را کاهش دهید؛ حرام شمردن حقوق کارمندان بانک، کدام گره را باز می‌کند؟

منبع: وبگاه شخصی رضا بابایی

18 نظر برای “واکنش رضا بابایی به سخنان آیت الله جوادی آملی پیرامون ربا و بانک

  1. به نظر می رسد مسئله اشتراک لفظی نه تنها در مورد بانک که موضوع سخنان آقای جوادی آملی است مصداق دارد بلکه موضوعات دیگری هم نظیر نحوه حکومت بر مردمان از همین سنخ است سوال من از آقای جوادی آملی این است که پس چرا پس از گذشت بیش از سی و پنج سال چگونه حکومت تحت امر روحانیت از حذف ربا ناتوان بوده است اگر از دل فقه همه چیز بیرون می باید (برنامه از گهواره تا گور ) خب یک بار برای همیشه یک روش جایگزین ارائه بدهید و فقط به حکم حلال و حرام اکتفا ننمایید

  2. بانکداری اسلامی که یکی از اقتضائات و البته ارکان آن بانکداری بدون رباست در روزگار معاصر و در کشوری همچون مالزی صورت تحقق یافته است و به لحاظ فلسفی، حصول مصداق یک امر (و در اینجا اقتصاد بدون رباو بانکداری اسلامی) در راستای اثبات امکان آن، بسنده است. وظیفه ی فقه به منزله ی دانشی تکلیفی، تعیین باید ها و نباید ها است. انذار و تحذیر حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) را نیز باید از منظر یک مرجع تقلید نگریست و نه یک اقتصاد دان. سخن بر سر اشتراک لفظ ربا نیست … سخن بر سر اعتقاد به امکان یا عدم امکان تحقق نظام اقتصاد اسلامی است … نظامی که در آن فردی به خاطر عدم امکان پرداخت بهره ی بانکی خود را جلوی بانک به آتش نکشاند. اقتصاد به منزله ی یکی از شاخه های علوم انسانی می تواند واجد پیش فرض های دینی نظیر تحریم ربا باشد و تحریم ربا نیز حکم خالق است … شالوده ی این نظام اقتصادی توسط آن دسته از فعالان عرصه ی اقتصاد بنا می شود که به حکم الهی گردن نهند و با مغالطه محدود و متغیر به سراغ آموزه های برخاسته از متن دین نروند و وظیفه ای که خود باید در قبال جامعه ی دینی ایفا کنند را یکسره از فقیهان طلبکاری ننمایند.

  3. حکومت به دست فقیهانی است که ادعای آنان وجود برنامه زندگی از گهواره تا گور در فقه است اگر این ادعا درست است فقیه باید برنامه بدهد نه کس دیگر و اگر ادعا درست نیست حداقل بگویند این سخن اشتباه است اینکه در مالزی چه اتفاقی افتاده چه دخلی به این دارد که بتوان آن کار را در ایران هم اجرا کرد اتفاقا همین نشان آن است که هر عملی در زمان پیامبر و هر دستوری در قرآن لزوما در جامعه فعلی قابل اجرا نیست اگر قابل اجراست خب آقایان چرا اجرایش نمی کنند؟

  4. دوست بزرگوار علی رضا. چرا فکر می کنید با کنار گذاشتن بحث اشتراک لفظی پول فعلی و درهم و دینار می توانید به بحث ادامه دهید و حکم نیز صادر کنید. اگر این اشتراک لفظی را بپذیرید دیگر نمی توانید چنین حکمی صادر کنید.

  5. نظر دو برادر بزرگوار(ali و ناصر)منظور نظر واقع شد. ضمن سپاس از ایشان، لازم است نکاتی به عرض رسانده شود. در پاسخ به ناصر عزیز باید بگویم بحث اشتراک لفظی ربا، ادعایی است که از جانب ناقد محترم مطرح گردیده و بر سبیل «البینه علی المدعی» ارائه ی بینه بر مدعی، فرض است که متأسفانه ایشان دلیلی بر صدق مدعای خود ارائه نکرده اند. اینجانب اساسا بحث اشتراک لفظ را در مورد ربا منتفی می دانم و چون موضوعیتی برای آن قائل نیستم لذا آن را کنار نهادم. دلیل بنده این است که ناقد محترم دچار مغالطه ی محدود و متغیر گردیده اند. به این معنا که حدود احکام دینی را از نوع تاریخی دانسته و لذا حکم به متغیر بودن احکام دینی در پوشش اشتراک لفظی داده اند. این در حالی است که حدود احکام و آموزه های دینی لزوما تاریخی نیست که با عبور از جامعه ی مدینه النبی ۱۴ قرن پیش و رسیدن به جامعه ی صنعتی هزاره ی سوم، لاجرم و الزاما سخن از پایان تاریح مصرف احکام دینی و به طور خاص حرمت ربا به میان آوریم. حدود احکام دین، تحقق ارزش های مطلق اخلاقی از قبیل انسانیت، عدالت و … می باشد که این ارزش ها واجد منشاء عقلانی هستند. بدین معنا که عقل فطری بشر بر رعایت عدالت و احقاق حق انسان ها گواهی می دهد. حال سوأل اینجاست که آیا حکم به حرمت ربا در روزگار حاضر با روح ارزش های مطلق عقلی در تناقض است یا بر آن ها صحه می گذارد. شهود های اخلاقی آحاد بشر بر همنوایی حرمت ربا و برپایی حق گواهی می دهد و حلاوت این حکم دینی به کام فطرت انسان ها می نشیند. قبول وجدانی حرمت ربا،انحصاری به مسلمانان ندارد و می توان گفت که این امر از سنخ مواردی است که گرچه رعایت آن به مومنان تکلیف شده اما در مقام تبیین پذیری عقلانی از شمولیت در بین انسان ها برخوردار است. اینجانب بر اساس باورهای مستدل شخصی و در ساحتی درون دینی عرض می کنم که احکام الهی افزون بر پاداش و عقاب اخروی، از مصلحت و مفسدت دنیوی نیز برخوردارند. به بیان دینی گرچه حرمت ربااز جهت طغیان نسبت به فرمان الهی موجب عقاب اخروی میشود اما از سوی دیگر به سبب قبح ذاتی ربا، تباهی زندگی دنیوی رباخوار را نیز به دنبال دارد. حاصل سخن بنده این است که اساسا اشتراک لفظی ربا را به دلایل اخیر فاقد موضوعیت می دانم.
    اما در پاسخ به ali باید عرض کنم که در سراپای کلام شما بوی کینه و نفرت نسبت به حاکمیت به مشام می رسد. از آنجا که اینجانب بنای جدل نداشته و اساسا فایده ای هم بر آن مترتب نمی دانم به ذکر چند نکته اکتفا می کنم:
    اول) سخن در باب مالزی بر سبیل تمثیل بود و در مثل مناقشه نیست. فرموده اید که اوضاع مالزی چه دخلی به ایران دارد؟ سخن شما صحیح بود اگر بنده در مقام قیاس (آن هم مقایسه مطلق) بودم. من از باب مثال، نمونه ای آوردم تا مقوله اشتراک لفظی ربا را منتفی بدانم و همچنان نیز بر وافی به مقصود بودن آن پای می فشارم. اگر موضوع ربا مربوط به صدر اسلام و اقتضائات آن است پس چگونه است که در عصر کنونی و از قضا در یک جامعه ای که نظام حاکمیتی آن سکولار ایت به مرحله ی عمل می نشیند؟ آیااین تنها ایران است که مشمول اشتراک لفظ ربا می شود و آیا در ریال ایران رموز و غموض خاصی نهفته است؟
    دوم) دین برای حیات و هدایت انسان، نه از گهواره که پیش از آن (از انعقاد نطفه) تا گور، حرف دارد؛اما در مقام پیش فرض ها. علم اقتصاد حاصل نظریات اقتصاددانان است؛ اقتصاد دان می تواند مومن یا ملحد باشد؛ متعلق ایمان در اینجا حرمت ربا به منزله ی یک پیش فرض دینی می باشد؛ پیش فرضی که آگاهانه یا ناآگاهانه در نظریه پردازی او منشاء اثر است. و هویت اقتصاد اسلامی نیز نظریات اقتصادی مبتنی بر پیش فرض های دینی است. (نگاه کنید به کتاب هویت علم دینی تألیف دکتر خسرو باقری استاد دانشگاه تهران).
    سوم) شما عدم حصول اقتصاد اسلامی در ایران را معلول عصری بودن دین قلمداد می کنید!!! اما به ویژگی ها و اقتضائات انحصاری جامعه ایران اشاره ای نمی کنید. به راستی چرا ناکامی در تحقق اقتصاد اسلامی را ناشی از فقدان مبانی متدولوژیکی و تئوریکی علم دینی و بالاتر از آن رسوخ فرهنگ اثبات گرایانه در جوامع علمی کشور جستجو نمی کنید؟
    چهارم) شما مداوما بر طبل حکومت منتسب به روحانیان می کوبید اما مدلل نمی کنید که اصل موضوع حق و باطل بودن حرمت ربا چه ربطی به نحوه ی حکومت داری یک انشعاب خاص از فقیهان دارد. بحث در باب حرمت ربا به منزله ی آموزه ای دینی در عصر حاضر (نفیا و اثباتا)اساسا موضوعی در قلمرو معرف شناسی است و مرتبط ساختن آن به ادعاهای خرد و کلان خطیبان برهه های زمانی انقلاب چه انگیزه ای جز نفرت پراکنی می تواند داشته باشد.
    «ایام عزت مستدام»

  6. علیرضای گرامی فرموده اند که ارائه دلیل برای مدعی فرض است قبول
    ۱- لطفا دلیل خود را برای ابدی بودن این حکم بیان فرمایید
    ۲-فرموده اید از سراپای سخن من بوی نفرت و کینه می آید لطفا دلیل خود را بگویید من که در وجود خود چنین حسی نسبت به هیچکس ندارم حکومت که غیر از افراد نیستند اتهام زدن هم دلیل می خواهد و اینکه هرکس سوالی مطرح کرد فورا وارد حوزه نیت خوانی افراد بشویم به نظر غیر منصفانه است
    ۳- کتاب مورد نظر جنابعالی را مطالعه کرده ام اما من متوجه نشدم فیزیک اسلامی چه تفاوتی با فیزیک غیر اسلامی دارد قوانین علوم مشخص است و نتیجه مشخص می دهد دینی و غیر دینی بودن معنایی نداردمسلمان فیزیک دان و غیر مسلمان فیزیک دان داریم ولی این با اسلامی بودن یا نبودن آن فاصله دارد
    ۴- عدم حصول اقتصاد اسلامی به علت عدم وجود علم اقتصاد اسلامی است اگر هم نظیر کتاب اقتصاد اسلامی شهید مطهری مد نظر است که آن فقط نظر شهید مطهری است اجبار برای قبول مسلمان،چه دلیلی دارد؟
    ۵- همچنان سوال خود را تکرار می کنم که اگر بانکداری اسلامی هست چرا اجرا نمی شود ؟
    ۶-لطفا جنابعالی مشخص فرمایید در جامعه ای مانند ما که از تورم بالا و کمبود منابع رنج می برد چگونه می توان جایگزینی برای سیستم بانکی در نظر گرفت ؟ وضعیت مالزی مصداق مغالطه کن ووجه است آیا سایر شرایط ما هم مانند مالزی است ؟
    ۷- جنابعالی ثابت کنید که عملکرد بانک ها مصداق ربا است؟ بعضی فقها این نظر را قبول ندارند
    ۸- اگر یک فقیه حکم به حلال بودن روش بانک ها بدهد چگونه می توان برای کارمندان بانک حکم آقای جوادی آملی را پذیرفت؟

  7. در پاسخ به ali:
    موجب خرسندی است که لزوم ارائه ی بینه و دلیل را بر مدعی پذیرفته اید اما ظاهرا مطالبه های خود را در ردیف مدعیات اینجانب تلبیس فرموده اید:
    ۱٫ این شما هستید که ادعای ابدی بودن احکام دین را از زبان فقیهان مطرح می کنید. اینجانب که خود را نماینده ی فقها نمی دانم معتقد هستم که آموزه های دینی محدود و نه ابدی هستند. محدودند اما نه به حدود تاریخی (زمانی) بلکه محدود به حدود ارزش های عقل پسند و خردنوازی همچون عدالت و احقاق حقوق انسانی. حرمت ربا مادامی که به تحقق عدالت و اعاده حقوق محرومان بیانجامد در بستر تاریخ و روزگاران جاری است. حال «هاتو برهانکم»
    ۲٫ بنده نسبت به احوالات وجودی شما هیچ گونه ظن و آگاهی ندارم که مبنای داوری اخلاقی در باب شما قرار دهم جز این که ادب کلام شما را تحسین می کنم. آنچه در نظر اخیر مطرح کردم صرفا احساس و برداشت خود از نوشته هایتان آن هم به سبب قرائنی همچون متهم کردن حاکمیت به ناتوانی ۳۵ ساله و نیز تعریض هایی از سنخ «ز گهواره تا گور بود». انصاف بدهید که فروکاستن یک بحث علمی به سطح کنایات فوق وجهی ندارد. جهت پیشگیری از سوءتفاهم های آتی تأکید می کنم که برداشت شخص بنده کنایه بوده است و نه این که نیت شما تعریض و کنایه بوده است «العلم عند الله»
    ۳٫ کتاب استاد باقری معطوف به علوم تجربی انسانی است اگرچه مدعیات ایشان در خصوص علوم تجربی طبیعی نیز صادق است و در نتیجه تعبیر مرکب علم دینی به نحو اعم واجد معنا و هویت است. علم بر اساس تقسیم بندی رایشنباخ واجد دو مقام «کشف» و «داوری» است. نظر شما دایر بر عدم تمایز میان علم دینی و علم غیر دینی ناظر بر مقام داوری است. بدین معنا که در بازار علم کسی از شما نمی پرسد که فرضیات خود را از کجا آورده اید بلکه همه ی فرضیات برای درآمدن به قامت علم باید به محک شواهد تجربی برسند و برای صدق مدعای خود به اقامه ی شواهد تجربی بپردازند. وابستگی علم و دین نه در مقام داوری و آزمون بلکه در مقام کشف است و اینجاست که پیش فرض های جهان شناختی و انسان شناسانه ی دینی می توانند به مثابه ی منبع زاینده ی فرضیات علمی عمل کنند. بر این اساس است که مثلا فیزیک ارسطویی از فیزیک جدید تمایز می یابد. ارسطو معتقد به وجود نظم متعینی در عالم است که بالضروره از علت اولی یا خداوند صادر می شود و نقش مشاهده و تجربه در مواجهه با جهان صرفا تفکیک ذاتیات و عرضیات اشیاء از یکدیگر است. حال آن که فیزیک جدید بر اساس پیش فرض های دیگری امور عالم را متعین نپنداشته بلکه درصدد مشاهده، تجربه و کشف تغییرات بر می آید. این تازه در قلمرو تأثیر پیش فرض ها در قلمرو روش شناسی آن هم در حوزه ی علوم تجربی طبیعی است. در قلمرو نظریه ی علم و در حوزه ی علوم تجربی انسانی و از آن جمله اقتصاد، نسبت علم و دین انکارناپذیرتر جلوه می کند. مثلا مکتب فلسفی رفتارگرایی، معتقد است که رفتار انسان تحت تأثیر عوامل بیرونی و محیطی شکل می گیرد و انسان فاقد اموری همچون اراده می باشد. با اخذ این پیش فرضی انسان شناسانه، تربیت به صورت تنظیم عوامل محیطی برای شکل دهی رفتار مورد نظر در انسان، تعریف می شود. حال آن که تصویری که اسلام از انسان ارائه می کند تصویر یک عامل است. یدین معنا که رفتار انسان را به منزله ی عمل می نگرد که واجد مبادی معرفتی، میلی و ارادی است که انسان در قبال آن مسئول است و از این رو در قبال آن پاداش و عقاب می بیند. با اخذ پیش فرض اخیر، تربیت به صورت فراهم آوردن عوامل محیطی برای انتخاب و تصمیم گیری فرد تعریف می شود به نحوی که متربی بتواند رفتار درست را بازشناسی، گزینش و نهایتا از روی اراده انجام دهد. چنان که ملاحظه می کنید دو پیش فرض انسان شناسانه ی پیش گفته می توانند به ظهور دو روان شناسی و علوم تربیتی با چهره ای متفاوت بیانجامند. بنابر شرح اخیر فرمایش شما مبنی بر یکسانی قوانین علمی دست کم در علوم انسانی تجربی و مشخصااقتصاد، وجهی ندارد. (آنچه آوردم نقل به مضمون نوشته ی آقای دکتر باقری بود)
    ۴٫ در مورد چهارم، ظاهرا مترصد بیان موضع نفی در قبال امکان حصول علم اقتصاد اسلامی بوده اید. در اینجا اولا به ورطه ی خلط اندیشه های برخاسته از پیش فرض های دینی با علم دینی دچار شده اید. دیدگاه شهید مطهری در کتاب مذکور مباحث و اندیشه های نظری ایشان در باب اقتصاد است اما نظریه ی علمی نیست. ملاک صدق و آزمون نظریه چنان که ذکر آن رفت شواهد تجربی است. اگر نظریه علمی در عرصه اقتصاد مطرح شود دیگر نمی توان آن را با عبارتی نظیر «نظر شخصی فلان است» مردود دانست. صحت و بطلان یک نظریه با میزان شواهد تجربی سنجیده می شود. اینجانب اطلاعی از وضعیت پردازش نظریه های دینی در ساحت اقتصاد ندارم اما گمان می کنم با توضیحات بند ۳ امکان و هویت آن را توضیح دادم: نظریه ای در قلمرو اقتصاد که در مقام کشف مبتنی بر پیش فرض های دینی (مثلا حرمت ربا) و در مقام داوری مبتنی بر شواهد تجربی میدان عمل باشد. نکته ی دیگر آن که حتی اگر نظریه اسلامی اقتصاد پرداخته شود و در میدان شواهد تجربی ابطال گردد باید دانست که ابطال فرضیه، خدشه ای بر پیش فرض وارد نمی کند چرا که به تعبیر لاکاتوش پیش فرض ها در حکم سخت هسته ای هستند که دور از دسترس شواهد تجربی می باشند.
    ۵٫ بحث در خصوص امکان حصول علم اقتصاد اسلامی بود و همه ی مناقشه اینجاست که به نحو شایسته بدان پرداخته نشده است همان طور که نسبت به تربیت اسلامی و … نیز اهتمام با اهمیتی نشده است. پرسیده اید اگر اقتصاد اسلامی هست چرا اجرا نمی شود؟ چرایی مطرح در این پرسش از نوع تعلیلی و نه دلیلی است. بدین معنا که در زمینه های حکمت عملی همچون سیاست،اقتصاد و … منطقا می توان شرایطی را در نظر گرفت که در آن مثلا چرایی عدم اجرای اقتصاد اسلامی را نه در فقر نظریه بلکه در فقدان اراده و … غیره جست. اینجانب انذار و تحذیر فقیه فرزانه حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) را به منزله ی زنهاری تلقی می کنم که مخاطب آن اراده ی ملی و مسئولان است (پاسخ به بند ۸)
    ۶٫ در کامنت قبلی نیز آوردم که ذکر از مالزی بر سبیل تمثیل امکان عملی بانکداری بدون ربا بود و نیز متذکر شدم که اولا در مثل مناقشه نیست و ثانیا تأکید کردم که بنده نیز به تفاوت های موجود التفات داشته و از این رو در مقام مقایسه مطلق نبودم. لذا انتساب مغالطه ی کنه و وجه به سخن بنده وجهی ندارد. اما مشکل شما در تفاوت بافت و زمینه ی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دو کشور نیست. جنابعالی بر اساس بند اول نوشتارتان اولا به حرمت ربا در روزگار معاصر، قائل نیستید. و نیز به اقتضای محتوای بند ۳، ۴ و ۵ نوشتارتان اساسا امکان و معنای علم دینی و به طور مشخص اقتصاد اسلامی را منتفی می دانید. بنابراین به نظر اینجانب شما در بند ۷ نوشتارتان صرفا خواسته اید چالش افکنی خام نمایید؛ برای شما که حرمت ربا را شامل روزگار معاصر نمی دانید چه توفیر می کند که اثبات شود عملکرد بانک ها مصداق رباست.
    فرموده اید بعضی از فقها این نظر را که عملکرد بانک ها مصداق رباست را قبول ندارند. بر اساس فحوای کلام شما به نظر می رسد بتوانم شما را همداستان با این گروه از فقها تلقی نمایم. اما جمهور و اکثری فقها حرمت ربا را قبول دارند اما شما اساسا مجالی برای حکم شرعی حرمت ربا در جامعه ی امروزی قائل نیستید بلکه تاریخ مصرف آن را تمام شده می دانید(نؤمن ببعض و نکفر ببعض).
    در خاتمه ضمن سپاس از حسن عنایت شما، اختلاف نظر خود و شما را ناشی از تفاوت های گفتمانی می دانم. گفتمان شما را محترم می دانم اما گفتمان اینجانب، دینی است بدین معنا که محور اصلی اندیشه ها و پیش فرض های اینجانب به نحو صریح و ضمنی خداست.
    «با دعا و درود»

  8. باسلام
    بحث بسیارزیبایی بود ولی جناب علیرضای گرامی ،مومن راازظاهرش میشناسند نه از باطنش!
    شاید برای من هم مصداقهای فراوان بیاورید وبزیبایی قبل استدلال !ولی انچه من میبینم(ظاهری که مدعی ان هستیم)که در برخی موارد زیبنده شخصیت درونی جامعه اسلامیمان نمیباشد در کلام شماتناقضاتی برای فرار از عملگرایی دراین مورد مشهود است که بهتر است به ورطه توجیهات نیفتیم همه مامسئولیم وروشنفکران دینیمان مسئولتر.
    شاید مسئولیت رامتوجه نمایندگان ملت یاقوه مجریه نمایید ولی این ملت متواضع در برابر علمای دینشان هستند ونمونه انرادر نهضت تنباکو یاجنگ تحمیلی ویاتاسی به رهبرشان در مواجهه باتحریمهای ظالمانه و…شاهدبودیم
    البته نمیتوان کارهای بسیاری که موفق بوده رانیز ازچشم دورداشت که مامدیون این بزرگواران ومقام شامخ انهاییم وامیدوارم روشنفکران دینیمان چون شما که میدانم بجدبه وظیفه تعالی جامعه درتمامی امور مشغولید،باحبل المتین قران کریم به اصلاح وضع موجود ومسئولیت موفق خود در تمامی جنبه های استلزام کننده نائل شوند
    باسپاس فراوان

  9. علیرضای عزیز در مباحثه که قصد من آموختن از جنابعالی و سایر دوستان است و اگر ادعایی داشته باشم ادعای نادانی است ولی از جنابعالی گله مندم که بار اول مورد اتهام نفرت و کینه قرار گرفتم و در نوشته دوم هم نوشته اید:”…شما اساسا مجالی برای حکم شرعی حرمت ربا در جامعه ی امروزی قائل نیستید بلکه تاریخ مصرف آن را تمام شده می دانید(نؤمن ببعض و نکفر ببعض).”ولی واقعا همچو باوری ندارم
    اگر هم در نوشته خود موضوع را به حاکمیت کشاندم به این خاطر است که آقای جوادی آملی را بخشی از حاکمیت فعلی می دانم و اشکالاتی اگر هست باید به دست همین ها برطرف شود و اگر پس از ۳۵سال هنوز بابانک مشکل داریم پس کی قرار است این مشکلات رفع شود اگر نظام بانکی ربوی است حذف و اصلاح آن باید بدست حاکمان صورت بگیرد نه به دست کارکنان بانک ها

  10. در پاسخ به ali :
    در خصوص گلایه شما باید عرض کنم که برادر عزیز، گمان می کردم که بند دوم کامنت اخیر مبنی بر اظهار برائت بنده از داوری اخلاقی در باب شما مفید فایده افتد اما ظاهرا در زدودن آزردگی از خاطر لطیف شما بختیار نبودم. پس بار دیگر از آستان پر مهرتان استمداد همت نموده و بر کشیدن قلم صفای شما بر خطای سهوی خویش، سخت امیدوارم که: «با کریمان کارها دشوار نیست»

    اما برادر عزیز برای بنده که از صبغه و سابقه ی آرا و اندیشه های شما آگاهی ندارم گریز و گزیری جز رجوع به اصل نوشته هایتان باقی نمی ماند. نویسنده ی اصلی نقد (آقای بابایی) در واقع مفهوم ربا (و نه بانک و پول) را مشترک لفظی می دانند. معنای این سخن آن است که ظهور پدیده ی بانک و بانکداری (که اساسادر صدر اسلام موضوعیت نداشته) و استحاله در کارکردهای پول موجب گردیده که مفهوم ربا در عصر حاضر فقط از لحاظ لفظ (و نه بار معنایی) با صدر اسلام اشتراک داشته باشد. بنابر ادعای آقای بابایی تلقی حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) از ربا همان تلقی صدر اسلام است در حالی که نهاداقتصاد، دگرگون شده است و باید مفاهیم را در زمینه و بافت زمانی و مکانی شان بازشناسی نماییم. بسیار خوب، بسم الله ایشان باید تلقی امروزی خود از ربا را به پیشگاه فهم عمومی عرضه نمایند. البته فرض دومی هم وجود دارد و آن اینکه ایشان اساسا زمانه و زمینه ی حکم به حرمت ربا را به تاریخ پیوسته بدانند. (العلم عند الله). لازم است اشاره کنم که به زعم حقیر، بند اول از کامنت سوم شما، تقریر همین فرض دوم یعنی تمام شدن تاریخ مصرف حکم تحریم ربا می باشد آنجا که آورده اید: «لطفا دلیل خود را برای ابدی بودن این حکم بیان فرمایید؟» اگر به نظر شماابدی نیست پس دو حالت متصور است: یا مطابق رأیی که بنده بدان قائلم محدود به حدود ارزش های مطلقی همچون اقامه ی عدالت است و یا تاریخ مصرف آن تمام شده است. حال مقتصی است که موضع خود را در این خصوص تبیین نمایید.
    اینجانب در کامنت های سه گانه ی اخیر کوشیدم تا بحث را در ساحت معرفت شناسانه دنبال نمایم تا امکان منطقی حصول علم اقتصاد اسلامی را نشان دهم تا آنجا از جانب برادر دیگری (ایمان) به گریز از عمل گرایی متهم شدم (که البته بنده بر خلاف شما هیچ گله ای از این سنخ اتهامات ندارم). برادر عزیز مباحث شما پراکنده است و احساس می کنم به یک دور دچار شده ایم. بدین معنا که ابتدا اساس حصول علم دینی را مورد تردید قرار می دهید آن گاه که امکان آن را به لحاظ معرفت شناسانه بررسی می کنیم بدون آن که موضع نفی و اثبات خود را در این باره مشخص کنید به یکباره به سمت ساحت عمل می روید و عدم امکان علم اقتصاد اسلامی را از عدم اجرای آن در مقام عمل نتیجه می گیرید (اشاره شما به ناکامی ۳۵ ساله حکومت در اجرای اقتصاد اسلامی). برادر گرامی اقتضائات ساحت های علمی و عملی متفاوت از یکدیگر است. شما ابتدا باید موضع خود را در قبال امکان علم اقتصاد دینی مشخص کنید. اگر موضع شما نفی است باید بند سوم کامنت اخیر را پاسخ دهید (باید در اینجا از نوع معرفت شناختی و بر سبیل «قل هاتو برهانکم» است) اما اگر موضع شما ایجابی است و حصول علم اقتصاد اسلامی را ممکن می دانید پس لازم است عدم اجرای بانکداری اسلامی که مهم ترین دغدغه ی شماست را در فقدان نظریه و یا عدم کاربست نظریه های موجود جستجو کنید. قبلا اشاره شد که اینجانب از وضعیت نظریه های موجود در حوزه ی اقتصاد اسلامی، اطلاع کمی و کیفی ندارم.
    فرموده اید حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) را جزئی از حاکمیت می دانید. آری ایشان نیز از شارحان تئوری ولایت فقیه که عمود حکومت جمهوری اسلامی است، هستند. اما نقش و حضور تعلیمی ایشان در برهه های زمانی پیش و پس از انقلاب، بسی پررنگ تر و فراخ تر از حضور اجرایی ایشان است و سوابق و لواحق ایشان نیز بر همین معنا گواهی می دهد. اساسا انذار و تحذیر ایشان نسبت به مسأله ی ربا در مقطع زمانی فعلی نیز از موضع مرجعیت و اصلاح گری، قابل ارزیابی است. به نظر اینجانب آنچه در وهله ی نخست باید محل تأکید قرار گیرد فحوای کلام ایشان است که از دغدغه مندی ایشان نسبت به وضعیت اقتصاد کشور، حکایت دارد. پاسخ شما به این دغدغه ی ارجمند چنین است: «شما که جزئی از حاکمیت هستید در این ۳۵ سال چه می کردید؟»!!

  11. سلام
    چه جالب!جناب علیرضای گرامی گله ای ازاتهامات وارده ندارند وپاسخی هم به گریز از عملگرایی نمیدهند که البته بااین جمله حداقل فکر میکنند میتوانند بار مسئولیتشان راسبک نمایند :
    قبلا اشاره شد که اینجانب از وضعیت نظریه های موجود در حوزه ی اقتصاد اسلامی، اطلاع کمی و کیفی ندارم.
    شاید هم ایشان به پراگماتیسم دینی درربا معتقدند که محل اشکال فراوان دارد!!!
    درثانی باتوجه به همین گفته تان در برابر جناب علی حتی حکم ظنی هم ندادید؟!!!
    باری بنظر اینجانب حکم حرام بودن ربادر اسلام حتی حکمی قطعی نیست بلکه یقینیست!حال چرادر سیستم اجرائی شاهد فرمولهای متنوع بانکی در مورد سود یادیرکرد سود (یعنی حرام در حرام)هستیم باتوجه به گفته های جناب علیرضا پیداکنید پرتقال فروش را!!!
    باسپاس

  12. در پاسخ به ایمان:
    گله ای از اتهام عمل گرایی ندارم چون در واقع نیز اعتقادی به عمل گرایی چه در قرائت سنتی آن (مبتنی بر آرای پیرس، جیمز و دیویی) و چه در قرائت جدید آن (مبتنی بر اندیشه های ریچارد رورتی) ندارم. بنده به هویت انسان به منزله ی عامل معتقدم که مطابق آن تصویر عامل از انسان عرضه می شود و شرح آن را در کامنت سوم خود آوردم. پراگماتیسم به معنای عملگرایی در واقع اصالت را به نتیجه و بهره ی حاصل از عمل می دهد. به سخن دیگر عمل در نظر یک پراگماتیست، حکم ابزار برای رسیدن به حل مساله را دارد و به این اعتبار است که پراگماتیسم به ابزارگرایی نیز ترجمه شده است. این در حالی است که عمل در نظرگاه اسلامی هویت انسان را در حیات دنیوی و اخروی، رقم می زند.از آنجا که مکاتب فلسفی واجد معنای مشخصی هستند بنده بر خلاف شما در به هم بستن آن ها و ساختن ترکیب هایی همچون پراگماتیسم دینی، گشاده دستی نمی کنم.
    برای بنده محل ابهام است که با ذکر بی اطلاعی خود از چند و چون وضعیت نظریه های موجود در حوزه ی اقتصاد اسلامی در واقع از کدام مسئولیت شانه خالی کرده ام؟ مطابق با کدام قسمت بیانات اخیر اینجانب، اظهار تردید کرده اید که به پراگماتیسم دینی باور دارم در حالی که اصل این تعبیر را بلامصداق می دانم؟ اساسا چه الزامی دارد که درباره وضعیت تئوری های طرح شده در علم اقتصاد اسلامی اظهار ظن و گمان کنم؟
    بحث من از ابتدا معطوف به نشان دادن امکان منطقی و معرفت شناختی حصول نظریه اسلامی در قلمرو علم اقتصاد بوده است. حال شما می توانید در تبیین های ناظر بر مقصود مذکور، خرده بگیرید و فی المثل بطلان نسبت علم و دین را برملا نمایید. به راستی اعتقاد مدلل به امکان حصول نظریات اقتصاد اسلامی، آگاهی از کم و کیف نظریات تاکنون مطرح شده را لازم می آورد؟
    به هرحال بنده از ابتدا حدود و ثغور بحث خود را مشخص کرده و آن را از سنخ معرفت شناسانه دانستم و این همانا ادب تحقیق است که جسورانه لاف علم نزده و بلند پروازانه در هر کوی و برزنی بال و پر نگشوده و به رسم نیکوی تحقیق، پای ادعا را بیش از گلیم دانش قلیل دراز نکردم.
    برادر عزیز، شما حکم به حرمت ربا را یقینی دانسته اید. برای اینجانب مبرهن است که یقین شما از سر تمکین به احکام شارع مقدس است وگرنه امر یقینی در منطق، تعریف مخصوص به خود را دارد. امر یقینی منطقا از ۶ سنخ است:
    ۱٫ اولیات: مانند محال بودن اجتماع نقیضین و یا بزرگتر بودن کل از جزء
    ۲٫ مشاهدات (محسوسات): اعم از حس ظاهر مانند آبی بودن آسمان، و یا حس باطن مانند گرسنگی خود
    ۳٫ مجربات: مانند انبساط فلز بر اثر حرارت
    ۴٫ قطریات: مانند انقسام چهار به دو
    ۵٫ حدسیات: مراد حدس قوی است مانند این که نور ماه از نور خورشید است
    ۶٫ متواترات: که مبتنی بر گزارش افراد بسیاری است که تبانی آنان بر دروغ، عادتا ممکن نیست مانند این که گلستان کتاب سعدی است.
    اگر حکم به حرمت ربا را از سنخ موارد فوق ندانیم (که در واقع هم نمی توانیم) پس یقینی دانستن آن جز به ایقان شخصی، وجهی ندارد. احکام دین، از دسترس آزمون های عینی به دور هستند اما در عین فراتجربی بودن، عقل ستیز نیستند. حکم به حرمت ربا از نظر اینجانب مانند بسیاری از احکام دینی، محدود است اما این محدودیت از منزلت آن ها نمی کاهد چرا که محدودیت به معنای متغیر بودن در بستر زمان نیست. احکام دین محدود به تحقق ارزش های مطلق عقلی هستند. مثلا راستگویی یک حکم دینی است اما این حکم محدود به حفظ جان انسان بی گناه است. آنجا که راستگویی، نفس زکیه ای را در معرض تهدید قرار دهد، لاجرم باید از آن صرف نظر کرد. عمده ی احکام و آموزه های دینی واجد طبیعت محدود هستند.
    در خاتمه باید عرض کنم که بنده از ابتدا بنای پیدا کردن مقصر را نداشتم و صحیت در این باب را در حیطه ی صلاحیت و زمینه ی تحصیلی خود نمی دانم. لازم می دانم در جهت تنویر و ایضاح همضاعف، اهم مدعیات خود که شرح و چرایی آن را پیش از این آوردم، یک بار دیگر فهرست وار مطرح و متواضعانه پرداختن به اموری از سنخ پرتقال نوش، پرتقال شناس و پرتقال فروش را به اهل خبره واگذارم:
    اول) بر خلاف آقای بابایی و همنوا با حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) ربا را مشترک لفظی نمی دانم.
    دوم) حصول علم اقتصاد اسلامی بر پایه پیش فرض های دینی همچون تحریم ربا را امری ممکن و معنادار دانسته و حصول علم مذکور را گام نخست در راستای اجرای عملی اقتصاد اسلامی و از آن جمله بانکداری بدون ربا می دانم.
    سوم) بر ضرورت لحاظ نمودن تمایز میان عرصه های علم و عمل و رعایت اقتضائات هر یک تأکید دارم.
    چهارم) عدم تحقق اقتصاد اسلامی و بانکداری بدون ربا را فی الجمله معلول دو عامل کلی می دانم:
    ۱٫ فقدان پرداختن لازم به تولید علوم اسلامی و از آن جمله اقتصاد اسلامی به منزله ی بدیل اقتصاد سرمایه داری؛
    ۲٫ عدم وجود اراده لازم در مسئولین جهت اصلاح وضع موجود چنان که واکنش آقای بابایی به حرمت ربا در روزگار حاضر را نیز در این جهت می توان ارزیابی کرد.
    «وَ آخره دعوانا أن الحمدلله رب العالمین»

  13. وامابهتر است کمی ازفضای پاسخ به جناب علیرضاخارج شده وفکر کنم بهترین پاسخ رابه دوبزرگوار جناب استاد ایت ا…جوادی املی وجناب بابایی بدهیم
    هردوبزرگوار شاهدند وشاهد هم بوده اند که ورود بانکها به سیستم ربوی همواره بااعتراضاتی کم وبیش همراه بوده ومتاسفانه این اعتراضات نه تنهاتاثیری نداشته بلکه باعث شده که حتی خانواده ها دخترانشان رابه عقد کارمندان بانک باجان ودل دراورند وحتی به شاغل بودن دامادشان در بانک هم افتخار کنند وصد البته ارزوی کارمندبانک بودن برای جوانان جویای کار رویایی صدالبته شیرین است حتی در کسوت ابدارچی!!!
    میبینیم این شغل بااین حقوق بنظر حرام جناب ایت ا…جوادی املی یاحلال جناب بابایی چرخ زندگی عده ای رابخوبی میچرخاند وانجوری هم که بنظر میرسد این سیستم توجه خاصی به مجادله این دوبزرگوار ندارد جالب است علاوه بر گذر از خطوط قرمز دین حتی از خطوط قرمز اقتصاد هم گذشته وبادخالت دولت به چاپ اسکناسهای بی پشتوانه و…؟؟؟!!!که همه بهتر از من واقفید در کسوت یک بنگاه اقتصادی نه یک بانک !!!به فعالیتهای کشورشمول وجهان شمول مشغول است
    ماهم بعنوان مردم زندگی مسالمت امیزی باان داریم برای ضمانت وام دوستان واشنایان زندگیمان بباد میرود! سودهای هنگفت به این نهاد میپردازیم!ودراخر هم دخترمان راباجان ودل به کارمند بانک میدهیم واقعا فکر میکنید ….!!!!اصلا جناب قائم پناه بهتر نیست فقط به بحثهای اخلاقی وفلسفی ….اخ نه این بحث هم اخلاقیست وهم فلسفی!!
    اخلاقی از جهتی که بامناسبات ویرانگرش اقتصاد سالم راهیچگاه محقق نمیکند وفلسفی ازان جهت که ….
    بگذریم محفل خوبی بود فقط از جناب قائم پناه گله مندیم که یک چایی مارامهمان نکردند تاگلویی تازه کنیم
    چایی چرا؟وقتی بانکها در نظام اسلامی در روز روشن وبدون هیچ واهمه ای عملکردی غیر اسلامی دارندوامثال جناب بابایی بدنبال توجیهاتی غیرممکن مانند کاهش تورم و… بعنوان شرایط الزام اور اسلامی عمل کردن بانکها میباشنداقای قائم پناه هم در روز روشن مهمانش راکه حبیب خداست بعلت اینکه شمافقط ازانگشتانتان برای درج مطلب استفاده کردید باگلوی خشک راهی منزل مینماید
    جناب بابایی پس فتوایی هم در جهت رفع معضلاتی مانند فحشا،دزدی،تجاوزو…که افعال حرام میباشد در جهت فعلا حلال بودن بفرمایید چراکه شرایط ریال واشتغال با۱۴۰۰سال پیش متفاوت است(فکرکنم رضایت بسیاری از خلافکاران راامشب جلب کنم البته جناب بابایی در صورت موافقت ودادن فتوا در این رضایت ازمن پیشی میگیرند!!!)
    فریب میدهند خداومومنین راوفریب نمیدهند مگرخودشانراونمیدانند
    سوره بقره ایه ۹
    اعوذبالله من الشیطان الرجیم
    التماس تفکر

  14. باسلام مجدد در حین مطالعه دوباره به سایت مراجعه کردم وباجوابیه جناب علیرضا مواجه شدم که ذکر نکاتی موجه مینماید
    اولا نظرگاه من درتعبیر یقینی باشمامتفاوت است که اینجامجال توضیح نیست امانوع استدلال من برزبان درونیم دلالت دارد
    ثانیادرمورد معنی پرگماتیسم واژه مصلحت راجاانداختید دوباره تکرار میکنم مومن راازظاهرش میشناسند نه از باطنش که فقط خدابران داناست وگشاده دستی من در ساخت کلمه ترکیبی پراگماتیسم دینی فقط بیانگر رفتار بعضی از دینداران بود که نیاز به توضیح بیشتر ندارد
    ثالثادرمورد حکم راستگویی نیز مصداقی رابیان کردید که دروغ مصلحتی میباشد انهم نیاز به بحث دارد که در این فضامجالش نیست
    رابعا این جمله شماقابل تامل است که قضاوت درباره ان رابه خوانندگان وامیگذارم که از ان هیچ… نیست:
    “در خاتمه باید عرض کنم که بنده از ابتدا بنای پیدا کردن مقصر را نداشتم و صحیت در این باب را در حیطه ی صلاحیت و زمینه ی تحصیلی خود نمی دانم”
    ومن گمانه زنی میکنم که شمایادرایران زندگی نمیکنید ویاانقدر تمکن مالی دارید که اصلا طرف بانک نمیروید وبرایتان شرایط موجود علی السویه است
    بفرض محال شاید جزء افراد فرودست جامعه باشید که اصلا اعتبار برای گرفتن وام ندارند که باز هم نمیشود چون فرزندانی دارند که حداقل درگیر وام ازدواج هستند
    باری دوباره به قران اقتدامیکنم که حبل المتین است:
    اعوذبالله من الشیطان الرجیم
    اگاه باشید شماانهایید که مجادله کردید درانچه بود مرشمارابان دانش پس چرامجادله کنید درانچه نیست مرشمارابان دانش وخدامیداند وشمانمیدانید
    التماس تفکر

  15. علیرضا نوشته اند:”اینجانب در کامنت های سه گانه ی اخیر کوشیدم تا بحث را در ساحت معرفت شناسانه دنبال نمایم تا امکان منطقی حصول علم اقتصاد اسلامی را نشان دهم”از نظر منطقی کشیدن شکلی با هشت هزار ضلع غیر ممکن نیست اما کو تا کشیدن آن شاید مثلا جامعه شناسی اسلامی محال عقلی نباشد اما زمانی در مورد آن می توان قضاوت کرد که ابتدا متولد شود و بعد در میدان عمل از عهده حل مشکلات جامعه برآید و بتوان تعریفی جامع و مانع از آن ارائه کرد و مهم تر اینکه اجازه نقد داشته باشیم نه اینکه پارگی های آن را به سوزن قدرت حکم حلال و حرام بدوزیم
    اینکه در مورد بانکداری موجود دستگاهی که آن را تایید تصویب و اجرا نموده و حمایت می کند را رها کنیم و تیغ تیز حلال و حرام را متوجه کارمند بانک کنیم قابل قبول نیست

  16. در پاسخ به ایمان:
    خطاب پر عتاب شما منظور نظر واقع شد. باید عرض کنم شما غافلا یا تغافلا و به طرز مأیوس کننده ای از فضای بحث اخیر خارج شده اید. البته بنده هم به سهم خود اظهار اشتباه می کنم که از ابتدا و با توجه به این عبارت کامنت اولتان که آورده بودید “شاید برای من هم مصداقهای فراوان بیاورید وبزیبایی قبل استدلال” متوجه نشدم که مضمون استدلال و مصداق، برای شما محلی از اعراب ندارد.
    اینجانب در کامنت دوم آورده ام: ۱٫که بنای جدل ندارم ۲٫ بحث ایجابی در قلمرو معرفت شناسی علم اقتصاد اسلامی دارم ۳٫ در حوزه ی اجرا به ذکر نظر مبادرت نمی ورزم. به عبارتی بنده درواقع مختصات بحث خود را ترسیم نمودم. در مقابل شما چه کردید؟ آمده اید و با توسل به آیه ای از مصحف شریف، مثَل بنده را مثَل مجادله گری دانسته اید که نسبت به موضوع مجادله، دانش ندارد. گویا در قاموس شما یا انسان نباید سخن بگوید و یا اگر حرف می زند باید در هر زمینه ای که هل من مبارز طلبیدند، او نیز وارد شود. در پاسخ باید عرض کنم: گر راهزن تو باشی/ صد کاروان توان زد.
    فرموده اید نظرگاه من با شما در خصوص امر یقینی، متفاوت است. پیداست که به نوشتار بنده التفات لازم را نداشته اید؛ سخن از نظرگاه من نبود. امر یقینی، طنینی معرفت شناختی دارد و در منطق، تعریف مخصوص به خود را دارد. لذا آنچه آوردم تعریف شخص بنده نبود بلکه تعریف منطق دانان است (نگاه کنید به منطق صوری تألیف مرحوم دکتر خوانساری). اولا شما اصلا استدلالی نکرده بودید که بر زبان درونی شما دلالت که نه بلکه ابتناء داشته باشد. شما صرفا نظرتان را آوردید که عبارت بود از: “باری بنظر اینجانب حکم حرام بودن ربادر اسلام حتی حکمی قطعی نیست بلکه یقینیست!” البته به دنبال این عبارت شما فقر استدلال و بینه، مشهود است اما این امری است که شما به سادگی از آن چشم پوشی کرده و یکسره از ساحت معرفت ششناسی و نظر به ساحت عمل سرازیر شده اید آنجا که گفته اید: “حال چرادر سیستم اجرائی شاهد فرمولهای متنوع بانکی در مورد سود یادیرکرد سود (یعنی حرام در حرام)هستیم باتوجه به گفته های جناب علیرضا پیداکنید پرتقال فروش را!!!” ملاحظه می کنید این شما هستید که از استدلال طفره می روید اما بنده را مخاطب آیه ی شریفه قرار می دهید. دست کم بنده همنوایی خود را با حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله)ابراز داشته ام اما شما یک بار حرمت ربا را یقینی می دانید، نوبت دیگر و با قلم به اصطلاح طنزگونه، ضریب نفوذ حکم حرمت ربا در جامعه را ریشخند می کنید، در جایی و با توسل به آیه ی شریفه ای، تلویحا آقای بابایی را در کار فریب دادن خدا و خلق می دانید. مواضع شما آونگ گونه است و هیچ نکته ایجابی در آن دیده نمی شود و آکنده از آشفته گویی است.
    می گویید اصطلاحات را بر اساس زبان درونی تان استعمال می کنید!!! پس زحمت بکشید دیکشنری زبان درونی تا را نیز به کامنت هایتان پیوست نمایید تا مخاطبان نیز حظّی از زبان درونی شما برده و متاعی حاصل کنند. برای من جای سوأل است که تخاطب، مفاهمه و اساسا استدلال با فردی که به زبان درونی خود سخن می گوید و به سادگی آب خوردن، تعاریف منطقی از الفاظی همچون یقینی را تخطئه می کند چگونه میسر می شود؟
    مکاتب فلسفی، به موضوعات مختلف اصالت بخشی می کنند و در این میان پراگماتیسم، مکتب اصالت عمل و ابزار، معرفی و ترجمه شده است. در تعابیر پراگماتیست های متقدم و متأخر، واژه ی مصلحت (اعم از معنای دینی و غیر دینی) مسبوق به سابقه نیست.
    بنده در خصوص احکام دینی، رأی به محدودیت غیر تاریخی دادم و از باب روشن شدن بحث، راستگویی را مثال آوردم. اما ظاهرا «گر بگویم بر مثال صورتی/ بر همان صورت بچسبی ای فتی» می فرمایید این که گفتی دروغ مصلحت آمیز است. خوب مگر من گفتم نیست؟ اما دروغ مصلحت آمیز حد راستگویی هست یا نه؟ لازم است در این باب اعلام موضع کنید نه این که برای مثال بنده عنوان یابی کنید.
    به جمله ای از نوشتار بنده تنها در همین حد پرداخته اید که محل تأمل است. این اندازه که گفتید که عیانی است که حاجت به بیان ندارد. همه ی عبارات برخاسته از زبان درونی شما نیز جای تأمل دارد. عمده این است که دامن تأملات را برملا و بر آفتاب افکنید. شاید بخواهید عباراتی که در ادامه در خصوص تعلق اینجانب به طبقه ی اقتصادی مرفه و فقیر آورده اید را در ردیف مضمون تأملات خود تلقی کنید. به راستی این تنها حاصل تأملات شما در باب نوشتار من بود؟ از ماحصل تأملات شما در باب نوشتار بنده می توان حدس زد که اساسا به دنبال چه مقصودی هستید. احتمالا اگر آه و فغان من را نیز از سود بانکی و دیرکرد آن می شنید قوه ی واهمه ی شما تشفی می یافت و دیگر بر گمانه زنی لزومی نمی دید (أین تذهبون)
    باری، اینک شاقول و اسطرلا ب مارکس به دست شماست و با نگرش صفر و یکی و البته به مدد زبان درونی تان بنده را منتسب به خارج نشینی، مرفه نشینی و زاغه نشینی می کنید. باکی نیست:
    «هر درونی که خیال اندیش شد/ چون دلیلی آری خیالش بیش شد/ پس در وعظ و نصیحت بسته شد/ امر اعرض عنهما پیوسته شد»
    غفرالله لنا و لکم، ولحمدلله رب العالمین

  17. سلام فقط درپاسخ به شماجناب علیرضای گرامی میگویم علم نظری اگر به علم عملی منجر نگردد فقط بدرد کتابخانه ها میخورد وبس!
    چرانخبگان جامعه همواره سعی دارند بااین جملات وارد بحث شوند
    ۱٫که بنای جدل ندارم ۲٫ بحث ایجابی در قلمرو معرفت شناسی علم اقتصاد اسلامی دارم ۳٫ در حوزه ی اجرا به ذکر نظر مبادرت نمی ورزم.
    وتمام راههای ورود چالش بر ناتوانی نظرگاهشان به عمل را ببندند !!!درهرنظری اول مقدمه داریم واخر نتیجه بطور عام که بهترین شکل نتیجه شق عملی ان است بخصوص وقتی مشکلات اجتماعی میباشدکه توسط مردم قابل لمس وشهود است نگاه از هرمنظری به این مقدمه ونتیجه جایز است که صد البته من وعلی از دومنظر متفاوت به ان ورود کردیم وترجیحا نتیجه عملی به غنای نظریه منجر میشود موضع من در حوزه نظری مشخص است که باجناب علی موافق نیستم ولی توجه متمرکز شمارابه قسمت دوم دیدگاه ترسیم شده تان رانمیپسندم معرفت شناسی علم اقتصاد اسلامی انجا تاثیر کافی خواهد داشت که بعد ۳۷سال حکومت اسلامی نمود این معرفت شناسی اقتصادی رادر کشور ببینیم البته شاید مرامانند جناب علی متهم نمایید ولی برخلاف گفته تان بسیار اهل جدل بوده واز عدم اقرارتان به ناکارامدی این معرفت شناسی اقتصادی نشان میدهید که اتفاقا شماازاستدلال طفره میروید(وقتی شرط سومتان راازقبل قبول شده میپندارید که متاسفانه اینجانب نپذیرفتم که بنظر برای شماگران افتاد!!!) ایابهتر نیست این معرفت شناسی اقتصاد دینیتان رابشکل دیگری مورد بررسی قراردهید تاموضع عملیاتیش برای امثال من ملموس تر باشد ؟
    بهتر نیست بجای چالش برروی کلمات که در فضای مناسبش به پاسخگویی خواهم پرداخت ،مانند من که بروشنی بر عدم تغییر پذیری حکم خداکه کاملا برگفته استاد ایت ا…جوادی املی صحه گذاشتم در پاسخ به این مطلب که چرامعرفت شناسی اقتصاد اسلامی ناکارامد مورد نظرتان متمرکز کنید که پاسخ علی راهم بتوانید بدهید .
    باری جناب علیرضا مشکلاتی از این نوع که باشهود بصری همراهند کاررابر معرفت شناسانی چون شماسخت میکنند که امیدوارم در جوابیتان اگر مایل بودید بجای خلط مطلب به کنه ان پرداخته ودر غیر اینصورت در صورت تمایل شماحاضرم به جزء مهم معرفت شناسی اقتصاد اسلامی که اسیب شناسی عدم اجرای قوانین شرع در فضای کنونی کشوراسلامیمان بپردازم
    ومن ا…توفیق

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *